جدول جو
جدول جو

معنی گرو گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

گرو گذاشتن
چیزی را به عنوان گرو نزد کسی گذاشتن، گرو گذاردن، گرو نهادن
تصویری از گرو گذاشتن
تصویر گرو گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
گرو گذاشتن(دَ گَ دَ)
چیزی را در گرو نهادن. گرو سپردن. رهن دادن
لغت نامه دهخدا
گرو گذاشتن
چیزی را بعنوان گرو نزد کسی گذاشتن گرو نهادن، یا ریش به گرو گذاشتن، واسطه اجرای عملی شدن با خواهش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو گذاشتن
تصویر فرو گذاشتن
پایین گذاشتن، پایین انداختن، پایین آوردن
مهمل گذاشتن، اهمال کردن، کوتاهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گام گذاشتن
تصویر گام گذاشتن
قدم گذاشتن، گام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
مضایقه کردن کوتاهی کردن، مهمل گذاشتن اهمال کردن، ضایع کردن، صرف نظر کردن گذشت کردن، ترک کردن، رخصت دادن اجازه دادن، آزاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا گذاشتن
تصویر فرا گذاشتن
رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
قدم گذاشتن گام نهادن: درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
Bequeath
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
Border
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
léguer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
délimiter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
mewariskan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
มอบมรดก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
सीमा निर्धारित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
nalaten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
delimitare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
menetapkan batas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
fronterizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
sınır koymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
zapisać w testamencie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
lasciare in eredità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
begrenzen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
遗赠
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
обмежувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
ограничивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
заповідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
wyznaczać granicę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
abgrenzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
vererben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ارث گذاشتن
تصویر ارث گذاشتن
завещать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
delimitar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
경계를 설정하다
دیکشنری فارسی به کره ای